برای آیات القرمزی

خبر شاعره ی بحرینی که آمد ، تنم یخ کرد.آن قدر متورم شد این سیب گلو که بلع، یادمان رفت. دلم راه نیامد چیزی غیر ازین بنویسم.عقلم، وجدانم و البته احساسم رخصت لاطائلات همیشگی را نداد.بلادرنگ غزل زیر را ساختم.

تقدیمش میکنم به زهرای مرضیه(س) و دختر دربندش: آیات القرمزي

 

از ابتدا تـــا قیامت،اســـــلام مدیــــــــــون زهــــراست

اســـلام نه ،آفرینش ،عمــری ست ممنـــــون زهراست

نصف جهــــــان وامــــدارِفریـــــاد خـــــــاموش حیدر

آن نیمه ی دیگرش نیــــز،همواره مرهــــون زهراست

از دین و آئـــین احـمد، مانــــــده اگر آب و رنـــــــگی

از اشک چشمان بانوســـت،از رخت گلگون زهراست

دیــــــروز اهــــل ســـــقیفه ،امــــــروز آل خــــــــلیفه

فرقی نکرده ســت دشمن،این حرفِ اکـــنون زهراست

آتش همــان آتش ست و ٬سیلی همـــــان ضرب سیلی

همشیره!طــــاقت بیاور...این صبر،قـــــانون زهراست

در سینه ای که علی هست،زخم و جراحت طبیعی ست

خون تو آیات آیـــا ، قرمز تر از خون زهراســــــــت؟

 

پ.ن: ضعف این شعر رو ٬ هم با علم حضوری و هم از رهگذر لطف دوستان درک میکنم.اما گریز و گزیری از گفتنش نداشتم.ببخشید م لطفن.

پ.ن ۲: یک نیمایی هم برای آیات القرمزی سروده ام.اینجا بخوانیدش.

به جای "بهاریه"

آلرژی از عارضه های بهارست و اگر نباشد خلاف بدیهی.شاخ و دم هم ندارد.یکی کهیر میزند؛ یکی خارش میگیرد.یکی حبس البول می شود.یکی متصل به عطسه ،بینی بالا میکشد ؛یکی هم مثل این کمرشکسته، یبوست فکری می آید سراغش.اصلا وقتی بهار خودش سر تا پا شعر است همان بهتر که دهان شاعر گِل مال بماند.

اولین مکتوبه ی سال تازه را گذاشتم برای "اول اردیبهشت ماه جلالی".امروز ،روز زیارت مخصوصه ی شیخِ همیشه شابّ شیراز،سعدی علیه الرحمة است.  –حَشَره الله شیعیّاً یوم القیامة.

پروردگار مدد کند سال "نود"، زودازود افاضه میکنیم.و لو در وقت اضافه.

زیاده جسارتست.