از کعبه گشاده گردد این در


زیر دیگ آتش ست، زیر آدمیزاد حرف. دور سوغاتی خریدن را قلم بکش شازده! بی خیال توقع مردم. نهایتاً از همین قماش فروش های پاچنار، چند طاقه کلوکه و قدک نخی می خری، قواره گز می کنی جای سوغاتی.

مراقب معده و مزاجت باش غثیون دامنگیرت نشود. این وهابی ها عقل معتنابهی ندارند ؛ مثل ابوطالبِ حسین آقا اردکانی گردنت را می زنند.

اگر از حال من می پرسی معمولی ام. سوای دلتنگی... . محله هم خوب است. ایل و تبارت کوچه را قرق کرده، طاق و ریسه بسته اند. خوش داشتم پای رسیدنت خونی بریزم و چیزی بسمل کنم... نشد. دریغ از یک پاپاسی. عجالتا می خواهم بی خیال حرف مردم، پیش پایت کنسرو ماهی باز کنم.

آب زمزم زیاد بخور. من را هم دعا کن

گوش های بیرون از کلاه


به شعرا بگو انقدر در ستایش بهار، آگراندیسمان نکنند شازده!... دیده ایم. گل و بلبل و شکوه و شکوفه اش سر جمع، به یک غروب خیس و خشدارِ پاییز نمی رسد. به یک پیاله باقالی گلپری که با عشقت بخوری.

به طبیب نما ها بگو سپلشک. عشق مرض روانی نیست که برایش دوا بپیچند. خیلی هنر دارند شربت بیماری فرهاد را شیرین کنند. نسخه های اینچنینی را نباید توی دفترچه نوشت. باید رولی منتشر کرد عوض کاغذ مبال استفاده کنیم.

به عرفا بگو برای عاشق ها دعا کنند . عشق، امتحان فوق الطاقه ای است. بگو دعا کنند پله ی ترقی ما به اعلی علیین باشد نه تخته ی دایو مان به اسفل السافلین.

به سر و کله ات بگو پیدا شوند شازده! کجایی این همه مدت؟