زیر دیگ آتش ست، زیر آدمیزاد حرف. دور سوغاتی خریدن را قلم بکش شازده! بی خیال توقع مردم. نهایتاً از همین قماش فروش های پاچنار، چند طاقه کلوکه و قدک نخی می خری، قواره گز می کنی جای سوغاتی.

مراقب معده و مزاجت باش غثیون دامنگیرت نشود. این وهابی ها عقل معتنابهی ندارند ؛ مثل ابوطالبِ حسین آقا اردکانی گردنت را می زنند.

اگر از حال من می پرسی معمولی ام. سوای دلتنگی... . محله هم خوب است. ایل و تبارت کوچه را قرق کرده، طاق و ریسه بسته اند. خوش داشتم پای رسیدنت خونی بریزم و چیزی بسمل کنم... نشد. دریغ از یک پاپاسی. عجالتا می خواهم بی خیال حرف مردم، پیش پایت کنسرو ماهی باز کنم.

آب زمزم زیاد بخور. من را هم دعا کن